۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

BRT (داستان کوتاه طنز)






- الو

- سلام

- سلام کجايي؟

- تو تاکسي دارم مي رم خريد

- همين الام پياده شو!

- چرا؟ نرسيدم که هنوز!

- پياده شو، زود باش ، بهت مي گم همين حالا

- مگه قراره ماشين منفجر بشه که اينطوري مي گي؟

- مامان پياده شو ديگه!

- تا نگي چرا، پياده نمي شم، خُلم مگه وسط خيابون پياده شم؟

- باشه برات توضيح مي دم به شرطي که قول بدي برگشتنه با BRT برگردي

- وا؟؟؟ معلوم هست چت شده دختر؟نکنه دوباره درباره ي مزاياي حمل و نقل عمومي مطلب خوندي و جو گرفتت!؟

- ببين مگه با BRT بري زودتز نمي رسي؟

- چرا.

- مگه ارزون تر در نمياد؟

- خوب چرا.

- پس چرا با تاکسي مي ري که ترافيک و آلودگي رو بيشتر مي کنه؟ ببين قاليباف با اين همه مشکلاتي که داره نمي زاره پروژه هاش عقب بيوفته و مردم لنگ بمونن.اون وقت امثال من و تو از اين امکانات استفاده نکنيم؟درسته آخه؟

- راستشو بگو ببينم چت شده؟ دردت چيه آخه؟

- راستي مامان شنيدي تونل توحيد طبق برنامه اول مهر افتتاح مي شه؟

- بحث رو عوض نکن دختر بگو ببينم چي شده؟

- مامان مگه من مثل ليلاي اقدس خانم اينا ليسانس ندارم؟

- خوب چرا؟

- آخه من چيم از دختر اقدس خانم اينا کمتره؟

-هيچي دختر.ولي اينا چه ربطي به تاکسي و ترافيک داره؟

- آخه مي دوني چيه مامان؟ ديروز مامانه ليلا تو بي آر تي با يه زنه دوست شده ، زنه يه برادر زاده داره که هم پولداره هم تحصيل کرده. امشبم قراره بيان خواستگاري، تو هم از اين به بعد با بي آر تي برو اينور اونور ديگه!